مکن کز چشم من بـر خاک سیل آتـشین خیزد | نتـرسـی ز آن چـنـان سـیلـی کـزو آتـش چـنین خـیزد |
گـوزن آسـا بــنـالـم زار پــیـش چــشـم آهـویـت | چـه سگ جـانم که چـندین ناله زین جـان حزین خیزد |
کله کژ کـرده می آئی قـبـای فـسـتـقـی در بـر | کمانکـش چـشـم بـادامت چـو تـرکی کـز کمین خـیزد |
چـو تـو در خـنده شیرین دو چـاه از ماه بـنمائی | مــرا در گــریــه تــلــخــم دو دریــا بــر زمــیــن خــیــزد |
بـگـریـم تـا مـرا بـینـی سـلـیـمـان نـگـین رفـتـه | بــخـنـدی تــا ز یـاقـوتــت سـلـیـمـان را نـگـیـن خـیـزد |
به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید | بـه مـهرت خـوش نیم دانـم کـه از مـهر تـو کـین خـیزد |
چو رحم آرد دلت بـینم که آب از سنگ می زاید | چـو خـشـم آرد لـبـت بـینم کـه مـوم از انگـبـین خـیزد |
بـده عناب چـون سازی کمند زلف چین بـر چین | مــرا عــنــاب وار از روی خــون آلــوده چـــیــن خــیــزد |
نو بـاری اشک خون می بار خاقانی در این انده | که انده شحنه عشق است و سیم شحنه زین خیزد |