همچو شمعم بـشبـستـان حرم یاد کنید | یـا چـو مـرغـم بـگـلـسـتـان ارم یاد کـنـید |
روز شـادی هـمـه کـس یاد کـنـد از یاران | یاری آنسـت که ما را شـب غـم یاد کنید |
گر چنانست که از دلشدگان می پرسید | گـاه گـاهی ز مـن دلـشـده هم یاد کـنید |
چون شد اقطاع شما تـختـگه ملک وجود | کی از این کشته شمشیر عدم یاد کنید |
چـشم دارم که من خستـه دلسوختـه را | بـه نـم چـشـم گـهـربـار قـلـم یـاد کـنـیـد |
هیچ نقصان نرسـد در شـرف و قدر شـما | در چـنین محـنت و خـواری اگرم یاد کـنید |
چـون من از پـای فتـادم نبـود هیچ غریب | گر من بـی سـر و پـا را بـه قـدم یاد کنید |
در چـمن چـون قـدح لاله عـذاران طـلبـند | جـام گیرید و ز عـشـرتـگـه جـم یاد کـنید |
ور در ایـوان سـلـاطـیـن ره قـربـت بـاشـد | ز مـقـیمـان سـر کـوی سـتـم یـاد کـنـیـد |
بــلـبــل خـسـتـه بـی بــرگ و نـوا را آخـر | بــنـسـیـم گـلـی از بــاغ کـرم یـاد کـنـیـد |
سوخت در بـادیه از حسرت آبـی خواجـو | زان جـگر سوختـه در بـیت حـرم یاد کنید |